گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 78
معرفی کتاب (آفتاب و سایهها)






آفتاب و سایهها (نگرشی بر جریانهاي نوظهور معنویتگرا) نویسنده: محمّد تقی فعالی ناشر: نجم الهدي تعداد صفحات: 416
صفحه با توجه به رواج گستردة انواع و اقسام کیشها و نحلههاي مدّعی عرفان و معنویت در جامعۀ ما و روي آوردن هزاران جوان
جویاي معنویت به این فرقهها، نویسندة کتاب حاضر درصدد بوده به صورتی جامع و تحلیلی، به معرفی و بررسی عقاید و افکار آنها
و پدیدآورندگانشان نظري افکنده، اصول اخلاقی آنها را در معرض قضاوت منصفانۀ خوانندگان گرامی کتاب بگذارد. در این اثر
منحصر به فرد، فصول کلی زیر آمده است: عرفان هندي ( 12 آیین)، عرفانهاي آمریکایی ( 5 آیین)، عرفان مسیحی، عرفان یهود،
آیین زن، فراعلم و روانشناسی ( 25 طریق) نویسندة ارجمند این کتاب، جناب دکتر فعالی، از اساتید محترم دانشگاه هستند. مطالعۀ
این اثر را به علاقهمندان مباحث فرهنگی پیشنهاد کنیم.
امام مهدي(ع) وارث پیامبران
امام باقر(ع) فرمود: چون حضرت قائم در مکه قیام کند و خواهد که قصد کوفه نماید منادي فریاد کند که کسی خوردنی و
آشامیدنی همراه خود برندارد. سنگ حضرت موسی(ع) که به وزن یک بار شتر است با آن حضرت است در هر منزلی که
فرودآیند چشمه آبی از آن سنگ بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و همان سنگ توشۀ آنهاست تا هنگامیکه در
نجف به پشت کوفه فرود آیند. امام مهدي(ع) که راهنماي امت است، همه علوم انبیا و ائمه پیش از خود را به تمامی، به ارث برده و
میراثدار جمیع دانشها است. در این باب احادیثی از ائمه معصومین(ع) وارد شده است که اثبات مینماید همه علوم و دانشهایی
که در نزد پیامبران الهی و ائمه معصومین بوده، به آخرین حجت الهی و دوازدهمین وصی پیامبر(ص) رسیده و حضرت مهدي ع)
وارث علوم انبیا و ائمه(ع) است. براي نمونه چندین حدیث که مؤید این موضوع است را ذکر میکنیم. امام باقر(ع) فرمود: علمی که
با حضرت آدم(ع) نازل شد، برداشته نشد و علم به ارث میرود. علی(ع) عالم این امت بوده و حق این است که از خانوادة ما هرگز
عالمی نمیرد مگر آنکه کسی از اهلش که مثل علم او را بداند جایگزینش گردد یا آنچه را خدا خواهد. 1 این حدیث شریف معلوم
مینماید آن علومی که به حضرت آدم(ع) نازل شده، از بین نرفته بلکه بهعنوان میراث نبوت به خاتم الانبیا(ص) رسیده و از ایشان
هم به ائمه دوازدهگانه که آخرین آن بزرگواران امام مهدي(ع) است. و در حدیثی دیگر از امام صادق(ع) وارد شده است که آن
بزرگوار فرمودند: بهدرستی، علمی که با آدم(ع) نازل شد برداشته نشد، عالمی نمرده مگر اینکه علم خود را به دیگري به ارث داده
است. به راستی زمین بی عالم نمیماند. 2 وجود مبارك امام مهدي(ع) صاحب تمامی علوم و دانشهاي پیشین است و این علوم
براي حرکت عظیمی که آن بزرگوار قصد انجامش را دارد لازم است؛ زیرا آن کس که موعود تمام ادیان توحیدي و غیر توحیدي
است و قرار است عالیترین حکومت روي زمین را بر مبناي عدل، قسط و دین خدا اقامه کند و وعدة خدا را در روي زمین تحقق
بخشد، باید تمام علوم و دانشها را همراه خود داشته باشد. آن بزرگوار، انسان کامل و مطلق در جهان هستی است که ما چشم به
انتظار ظهورش دوختهایم و امید است که توفیق دیدارش را در ظهور ملکوتیاش نظارهگر باشیم. روایتی دیگر از وجود مبارك امام
باقر(ع) در این خصوص نقل شده است که فرمود: رسول خدا(ص) فرمودند: بهدرستی نخستین وصی در روي زمین، هبۀالله، پسر
آدم(ع) بود و پیامبري درنگذشت مگر اینکه وصی داشت. همه پیامبران یکصد و بیست هزار بودند که پنج نفر آنها اولوالعزماند؛
نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد(ع)؛ و بهراستی علی بن ابیطالب(ع)، هبۀالله براي محمد(ص) بوده، علم همۀ اوصیا و پیشینیان
خود را به ارث برده است و محمد(ص) علم همه انبیا و مرسلین پیش از خود را به ارث برده است. 3 امام مهدي(ع) وارث اسم اعظم
وجود مبارك امام عصر(ع) که آخرین وصیّ الهی و ذخیرة تام و کامل انبیاي سلف، خصوصاً جدّ بزرگوارش پیامبر اکرم ص) و
صفحه 46 از 60
اوصیاي قبل از خود یازده امام(ع) است، اسم اعظم را به ودیعت گرفته و وارث اسم اعظم است. در این زمینه احادیثی وارد شده،
که ما در این بخش به چند حدیث اشاره میکنیم. امام صادق(ع) فرمودند: عیسی بن مریم دو حرف از اسم اعظم را داشت و با آن
دو حرف کار میکرد و موسی بن عمران چهار حرف داشت و ابراهیم داراي هشت حرف بود و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست
و پنج حرف داده شد و خداوند همۀ آنها را براي محمد(ص) و اهل بیتش جمع کرد. اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که خداوند
به حضرت محمد(ص) هفتاد و دو حرف داده است. 4 این حدیث روشن میکند که اسم اعظم الهی هم جزء مواریث انبیا و ائمه
سلف(ع) است و در حال حاضر نزد امام مهدي(ع) است تا آن را هم در حال حاضر و هم در هنگام ظهور و قیامش مورد استفاده
قرار دهد. در حدیث دیگري امام باقر(ع) فرمودهاند: اسم اعظم خدا، هفتاد و سه حرف است و تنها یک حرف آن نزد آصف
[برخیا] بود و آصف آن یک حرف را گفت و زمین میان او و تخت بلقیس شکافته شد تا او تخت را بهدست گرفت، سپس زمین به
حالت اول بازگشت و این عمل در کمتر از چشم برهم زدن انجام شد و ما هفتاد و دو حرف از اسم اعظم را داریم و یک حرف هم
نزد خداست که آن را در علم غیب براي خود مخصوص ساخته است و لا حول و لا قوّة الّا بالله. 5 بنابراین روشن شد که یکی از
مواریثی که نزد امام مهدي(ع) است اسم اعظم است که از حضرت آدم(ع) تا خاتم ص) و از ایشان تا امام یازدهم و از ایشان هم به
وجود نازنین حضرت حجت ابن الحسن العسکري(ع) رسیده است. امام مهدي(ع) وارث صحف انبیا(ع) یکی دیگر از مواریث
سلف که در نزد امام عصر(ع)است، صحف انبیا(ع) است و صُ حف به معناي قطعهاي پوست است که بر روي آن نوشتهاي باشد و
این معناي لغوي صحف است؛ ولی در اصطلاح صحف، یعنی کتابهایی که بر انبیاي پیشین نازل شده است. در قرآن به کتابهاي
آسمانی صحف اطلاق شده است و یکی از نامهاي قرآن صحف است؛ مبیّن این مطلب آیه 2 سوره بینه است که میفرماید: رسولٌ
. من الله یتلوا صحفاً مطهّرةً. پیامبري از جانب خدا کتابهاي پاك میخواند. اما صحفی که بر انبیا(ع) نازل شده عبارتند از: 1
صحفی که بر حضرت آدم(ع) نازل شده و مشتمل بر 10 صحیفه بوده است. 2. صحف حضرت ابراهیم(ع) که مشتمل بر 10 صحیفه
بوده است و در قرآن کریم میفرماید: انّ هذا لفی ال ّ ص حف الأولی ? صحف ابراهیم و موسی. قطعاً در صحیفههاي گذشته این
هست ? در صحیفههاي ابراهیم و موسی. ابوذر روایت میکند که رسول خدا(ص) فرمود: حق تعالی بیست صحیفه بر ابراهیم فرستاد
که همه حکمتها و مثلهاست. ابوذر گفت: آیا در قرآن چیزي از صحف ابراهیم هست؟ پیامبر فرمود: اي ابوذر بخوان این آیات
3. صحف حضرت ادریس(ع) ، که مشتمل بر 30 صحیفه بوده است. 6.« إنّ هذا لفی ال ّ ص حف الأولی ? صحف ابراهیم و موسی » : را
نام این پیامبر دو بار در قرآن ذکر شده؛ یکبار در سورة مریم: و اذکر فی الکتاب إدریس إنّه کان صدّیقاً نبیّاً. و در این کتاب
ادریس را یاد کن که او نیز بسیار راستگو و پیامبر بود. و همچنین سورة انبیا: و إسمعیل و إدریس و ذالکفل کلٌّ من الصّابرین. و
اسماعیل و ادریس و ذوالکفل همه از صابران بودند. 4. زبور حضرت داوود(ع): داود (یعنی محبوب) از پیامبران بنیاسراییل است
،( که نام شریفش شانزده بار در قرآن مجید در آیات زیر از سورههاي بقره ( 251 )، نساء ( 163 )، مائده ( 78 )، انعام ( 84 )، اسراء ( 55
17 ، و 30 ) ذکر شده است. یهودیان او را صاحب کتاب نمیشناسند ،22 ،24 ، 13 )، ص ( 26 ، 16 )، سبأ ( 10 ، 79 ) نمل ( 15 ، انبیا ( 78
و تنها سرودهاي منتسب به او را مزامیر نامیدهاند، ولی قرآن در سورة انبیا آیه 105 کتاب داوود(ع) را اینگونه معرفی مینماید: و
لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر أنّ الأرض یرثها عبادي الصّالحین. و به تحقیق بعد از تورات در زبور نوشتیم که بندگان صالح از
وارثان زمین خواهند شد. و همچنین خداوند سبحان در سورة نساء آیه 163 و در سوره اسراء آیه 55 میفرماید: ... و ءاتینا داوود
زبوراً. در اثبات این مطلب که صحف ابراهیم و موسی همان الواح است و بهدست مبارك پیامبر(ص) رسیده است، روایتی را از
اصول کافی نقل میکنیم: ابوبصیر میگوید امام صادق(ع) به من فرمود: اي ابامحمد، خداي عزّوجلّ چیزي به پیغمبران عطا
نفرموده، جز آنکه آن را به محمد(ص) عطا فرمود و همۀ آنچه را که به پیغمبران داد به محمد(ص) نیز عطا فرمود؛ و آن صحفی که
خداي عزّوجلّ (صحف ابراهیم و موسی) میفرماید، نزد ماست. عرض کردم: آن صحف همان الواح است؟ فرمود: بلی. 7 و همچنین
صفحه 47 از 60
در روایتی دیگر دربارة زبور حضرت داوود(ع) و اینکه این کتاب نیز جزء مواریثی است که به پیامبر اکرم(ص) و سپس به ائمه و در
« و لقد کتبنا فی الزّبور من بعد الذّکر » : نهایت بهدست مبارك امام عصر(ع) رسیده؛ میخوانیم. ابن سنان از امام صادق(ع) راجع آیۀ
پرسید که زبور چیست و ذکر کدام است؟ فرمود: ذکر نزد خداست و زبور آنست که بر داوود نازل شد و هر کتابی که نازل گشته،
5. تورات تورات نام کتاب حضرت موسی(ع) است که به صورت الواح بر آن حضرت نزد اهل علم است، و ما اهل علم هستیم. 8
؛(93 ،65 ،50 ،48 ، نازل گردید. در قرآن هیجده بار از تورات نام برده شده است، در آیات زیر از سورههاي آلعمران (آیات 3
110 )؛ اعراف (آیۀ 157 )؛ توبه (آیۀ 111 )؛ صف (آیۀ 6)؛ فتح (آیۀ 29 ) ؛جمعه (آیۀ 5). البته ،68 ،66 ،46 ،44 ، مائده (آیات 43
تورات در اصطلاح قرآن همان تورات اصلی و تحریف نشده است و توراتی که اکنون نزد یهودیان موجود، دستخوش تحریفات
گستردهاي شده و توحید و مقام انبیا پس از موسی به شکل زنندهاي در آن معرفی شده است. لذا توراتی که به عنوان یکی از
مواریث انبیا(ع) نزد حضرت مهدي(ع) است همان الواح نازل شده بر حضرت موسی(ع) است و آن حضرت با آن تورات اصلی در
است و در قرآن تعداد 12 بار « بشارت » زمان ظهورش با یهودیان عصر ظهور استدلال مینماید. 6. انجیل انجیل که در لغت به معناي
46 )، اعراف ( 157 )، فتح ( 29 )، حدید ( 27 ) و سوره ،47 ،66 ،68 ، 2)، مائده (آیات 110 ،48 ، در سورههاي آل عمران (آیات 65
توبه ( 111 ) نام انجیل ذکر شده است؛ آن، کتاب حضرت عیسی(ع) است. البته منظور همان انجیل حقیقی و اصل است که قرآن آن
را تأیید نموده است. روایتی از امام صادق(ع) آمده که تأیید مینماید پیامبر اکرم(ص) بهعنوان آخرین سفیر الهی، وارث جمیع
کتب انبیا(ع) بوده و تمامی آنچه بهعنوان میراث نبوت نزد پیامبر اکرم(ص) وجود داشته، به ترتیب به ائمه(ع) رسیده است، در
نهایت این مواریث از جمله کتب انبیاي پیشین تماماً به دست مبارك امام مهدي(ع) رسیده است. همانا سلیمان از داوود(ع) ارث برد
7. قرآن قرآن و محمد از سلیمان ارث برد و ما از محمد ارث بردیم. علم تورات و انجیل و همه آنچه در آن الواح بود، نزد ماست. 9
کریم که آخرین و کاملترین کتاب آسمانی است، یک بار بهصورت دفعی و بار دیگر در مدت 23 سال رسالت، به تدریج بر
وجود مبارك پیامبر اکرم(ص) نازل شد، این کتاب، ارزشمندترین و بالاترین میراث است که وجود مبارك امام مهدي(ع) جامعۀ
زمانش را بر اساس آن میسازد و تمام احکام و قوانین این کتاب الهی بهطور کامل به مرحله اجرا درمیآید. این کتاب است که
جامعۀ نمونۀ آخرالزمان بر مبناي آن ساخته میشود و انسانهاي آخرالزمان در جامعۀ مهدوي شهد شیرین عدالتش را میچشند و
تمام زوایاي این کتاب الهی به منصۀ ظهور میرسد؛ و هیچ سوره و آیهاي از این کتاب الهی معطل و برزمین نمیماند بلکه به
حقیقت و روشنی کامل پیاده میگردد. در اینجا به عنوان نمونه به یک روایت در این باره، اشاره میکنیم. امام باقر(ع) فرمود: جز
اوصیاي پیغمبر کسی نمیتواند ادعا کند که ظاهر و باطن تمام قرآن نزد اوست. 10 امام مهدي(ع) وارث ودایع انبیا(ع) جود مبارك
امام عصر(ع) علاوه بر انبیاي الهی و علم انبیا و اسم اعظم، ودایع و آثار انبیاي الهی را نیز به ارث برده است؛ روایات وارد شده در
این زمینه گواه این مطلب است و در تواریخ و قصص نیز به آنها اشاره شده که تعدادي از آنها عبارتند از: 1. عصاي موسی(ع) امام
عصاي موسی از آن آدم(ع) بود که به شعیب رسید و سپس به موسی بن عمران رسید. آن عصا نزد ماست و اندکی » : باقر(ع) فرمود
پیش نزدم بود مانند وقتی که از درختش باز شده سبز است، و چون از او سؤال شود جواب گوید و براي قائم ما امام مهدي(ع)
آماده شده است، او (حضرت مهدي) با آن، همان کاري که موسی میکرد انجام دهد. آن عصا هراسآور است و ساختههاي
نیرنگی جادوگران را میبلعد و به هرچه مأمور شود انجام دهد؛ چون حمله کند هرچه را به نیرنگ ساختهاند، میبلعد و برایش دو
شعبه باز میشود که یکی در زمین و دیگري در سقف و میان آنها (میان دو فکش) چهل زراع باشد و نیرنگ ساختهها را با زبانش
11 امام صادق(ع) فرمود: الواح موسی(ع) (تورات) و عصاي او .« میبلعد چنانکه در زمان حضرت موسی(ع) سحر ساحران را بلعید
نزد ماست و ما وارث پیامبرانیم. 12 پیداست وقتیکه عصاي حضرت موسی(ع) و تورات دست به دست به حضرت صادق(ع)
رسیده، بعد از ایشان نیز دست به دست به سایر ائمه رسیده تا آنکه به دست مبارك امام مهدي(ع) - که خداوند ظهورش را نزدیک
صفحه 48 از 60
گرداند - رسیده است. عصاي حضرت موسی چندین معجزه داشته که قرآن به آنها اشاره کرده است: مار شدن عصا هنگام مبعوث
شدن حضرت موسی(ع) به پیامبري؛ در سورة قصص آیه 30 میفرماید: و أن ألق عصاك فلمّا رءآها تهتزّ کأنّها جآنٌّ ولّی مدبراً و لم
یعقّب یا موسی أقبل و لاتخف إنّک من الآمنین. اژدها شدن عصا نزد فرعون. در سورة شعراء آیۀ 32 میفرماید: فألقی عصاه فاذا
هی ثعبانٌ مبین. بلعیدن سحر ساحران توسط عصا. در سورة شعراء آیات 44 و 45 میفرماید: فألقی موسی عصاه فاذا هی تلقف ما
یأفکون ? فألقی السحرة ساجدین. زدن عصا به دریا و باز شدن راه براي نجات قوم بنی اسراییل. در سورة شعراء آیۀ 63 میفرماید:
فأوحینآ إلی موسی أن اضرب بعصاك البحر فانفلق فکان کلّ فرقٍ کالطّود العظیم. زدن عصا به سنگ و بیرون آمدن دوازده چشمه
آب براي اسباط بنیاسراییل؛ در سورة بقره آیۀ 60 میفرماید: و اذ استسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاك الحجر فانفجرت منه
اثنتا عشره عیناً قد علم... این عصا، ابتداي امر عصاي حضرت آدم(ع) بوده، سپس به حضرت شعیب(ع) رسیده و آنگاه که موسی(ع)
متواري بود و در راه به دختران شعیب(ع) در آب کشیدن از چاه کمک نمود، سپس به خدمت شعیب(ع) درآمد آن عصا به او
رسید. در تواریخ انبیا براي این عصا حوادث و وقایعی نقل نمودهاند. 2. حَجَر (سنگ) حضرت موسی(ع) امام باقر(ع) فرمود: چون
حضرت قائم در مکه قیام کند و خواهد که قصد کوفه نماید منادي فریاد کند که کسی خوردنی و آشامیدنی همراه خود برندارد.
سنگ حضرت موسی(ع) که به وزن یک بار شتر است با آن حضرت است در هر منزلی که فرودآیند چشمه آبی از آن سنگ
بجوشد که گرسنه را سیر و تشنه را سیراب کند و همان سنگ توشۀ آنهاست تا هنگامیکه در نجف به پشت کوفه فرود آیند. 13
قرآن در خصوص این سنگ در سورة اعراف آیۀ 160 میفرماید: أوحینا الی موسی إذ استسقاه قومه أن اضرب بعصاك الحجر
فانبجست منه اثنتا عشرة عیناً. به موسی وحی فرستادیم که عصاي خود را بر سنگ بزن ناگهان دوازده چشمه از آن بیرون جهید. امام
باقر(ع) دربارة این آیۀ شریفه میفرماید: بهدرستی که ظهور و قیام قائم(ع) در مکه خواهد بود، بعد از آن به سوي کوفه حرکت
میکند و منادي ندا میدهد: اي یاران امام زمان کسی از شما با خود غذا و آبی حمل نکند. حضرت مهدي حَجَر موسی بن عمران
را با خود دارد، در هر منزلی که وارد میشوند از آن سنگ آبی روان خواهد شد و هر کس گرسنه و تشنه باشد از آن میخورد.
همه سیر و سیراب خواهند شد و این حالت در تمام منزلگاههاي بین راه ادامه دارد تا از پشت کوفه وارد نجف شوند. 14 چند نکته
در خصوص حجر موسی(ع) لازم است گفته شود: الف - الف و لام حَجَر در این آیه، نشانۀ معرفه است، یعنی این سنگ خاص
است و نه هر سنگی، بهعنوان یکی از ودایع نبوت بهدست امام عصر(ع) رسیده است و در هنگام ظهور و قیام حضرت مهدي(ع) این
سنگ بهعنوان توشۀ بین راه یاران آن حضرت مورد استفاده قرار میگیرد و احادیث مربوط مبین این موضوع است. ب - در زمان
موسی(ع) چون قوم بنیاسراییل دوازده سبط بودند (بنی روبیل، بنی شمعون، بنی جاد، بنی یهودا، بنی یساکار، بنی زبولون، بنی
یوسف، بنی بنیامین، بنی اشیر، بنی دان، بنی نفتالی، بنی لاوي)، چون این دوازده سبط با هم اختلاف داشتند، لذا دوازده چشمۀ از
آن سنگ بیرون آمد تا هر گروهی چشمه آبی براي خود داشته باشند اما در هنگام ظهور و قیام حضرت مهدي(ع) چون اختلاف و
تفرقهاي بین یاران امام مهدي(ع) نیست، لذا از آن سنگ فقط یک چشمه آب بیرون خواهد آمد. ج- در خصوص سنگ حضرت
و» : موسی(ع) در قرآن دو بار از آن یاد شده است: سورة بقره آیۀ 60 که متن آن نقل شد و در سورة اعراف آیۀ 160 میفرماید
قطّعنهم اثنتی عشره أسباطاً أُمماً و أوحینا إلی موسی اذ استسقاه قومه أن اضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عیناً قد علم
کلّ أناسٍ مّشربهم و ظلّلنا علیهم الغمم و أنزلنا علیهم المنّ والسّلوي کلوا من طیّبت مارزقنکم و ما ظلمونا و لکن کانوا أنفسهم
و این حجر حضرت موسی(ع) بهعنوان یکی از ودایع نبوت دست به دست بهوسیله اوصیاي بعد از موسی(ع) بهدست پیامبر .« یظلمون
. اکرم(ص) رسیده و بعد از ایشان هم بهدست وصی آن حضرت، علی(ع) تا حال حاضر که نزد خاتمالاوصیا، امام مهدي(ع) است. 3
تابوت الشهاده (تابوت سکینه): امام صادق(ع) فرمود: داستان سلاح در خاندان ما، داستان تابوت است در بنی اسراییل، تابوت در هر
خاندانی از بنی اسراییل که پیدا میشد، نبوت به آنها داده میشد، هرکس از ما هم که سلاح به دستش رسد امامت به او داده
صفحه 49 از 60
میشود. 15 نام تابوت سکینه یک بار در سورة بقره، آیه 248 ذکر شده است که میفرماید: و پیامبرشان گفت: دلیل و نشانه بر
پادشاهی او این است که تابوتی به سوي شما میآید که در آن سکینه و آرامشی از ناحیه پروردگارتان وجود دارد و آنچه را که
آل موسی و آل هارون باقی گذاشتهاند و آن تابوت بهوسیله فرشتگان حمل میشود، به راستی در آن معجزه و دلیل براي شماست
چنانکه مؤمن باشید. تابوت سکینه با نامهاي صندوق عهد، تابوت یهودیان، تابوت مقدس، صندوق تورات، تابوت الشهاده و تابوت
بنی اسراییل نیز ذکر شده است و طبق نوشتهها صندوقی بوده که محتواي الواح سنگی احکام دهگانه (تورات) در آن قرار داشته
است و هروقت قوم بنی اسراییل حرکت میکرد، این صندوق را با حرمت فراوان در ارابهاي نهاده، پیشاپیش خود روان میداشتند و
در جنگ نیز آن را پیشاپیش صفوف قرار میدادند تا باعث ثبات قدم و آرامش لشکریان گردد. این صندوق به فرمان حضرت
موسی(ع) ساخته شده بود و علاوه بر آن الواح ( 2 لوح سنگی)، کاسهاي از منّ (غذاي آسمانی بنیاسرائیل) نیز در آن قرار داده
بودند. تا اینکه فلسطینیها به یهودیان تاختند و بر آنها مسلط شدند و صندوق عهد را از ایشان گرفتند. بعد از آن حضرت داوود(ع)
جالوت، پادشاه فلسطینیها را کشت و صندوق را به یهودیان بازگرداند. تا زمان حضرت سلیمان(ع) این صندوق در معبد قُبَّۀُ الرُّمان
(که این نام نیز در دعاي سمات ذکر شده قرار داشت. مطالب دیگري در خصوص تابوت سکینه وارد شده است؛ مثلًا در کتاب
قرب الاسناد حمیري (ص 164 ) حدیثی از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که آن حضرت دربارة تفسیر سکینه ( فیه سکینۀٌ من
ربّکم...) فرمود: این سکینه رایحهاي است بهشتی، که به شکل صورت انسانی از صندوق خارج میشد و آن صندوق هم اینک نزد
ماست. و همین معنا نیز از سوي حضرت رضا(ع) بیان شده است. این تابوت الشهاده نیز اکنون نزد امام مهدي(ع) است. پیامبر
صندوق مقدس از دریاچه طبریه به دست وي امام مهدي(ع) آشکار میشود و آن را آورده، » : اکرم(ص) در حدیثی فرموده است
در پیشگاه مقدس او در بیتالمقدس قرار میدهند و چون یهودیان آن را مشاهده مینمایند به جز اندکی، بقیه آنان ایمان
میدانی پیراهن یوسف(ع) چه » : 4. پیراهن حضرت یوسف(ع) مفضل بن عمر میگوید، امام صادق(ع) به من فرمود 16.« میآورند
عرض کردم، نه. فرمود: چون براي ابراهیم(ع) آتش افروختند، جبرییل(ع) جامهاي از جامههاي بهشت برایش آورد، او پوشید «؟ بود
و با آن جامه گرما و سرما به ابراهیم زیانی نمیرسانید. چون مرگ ابراهیم رسید، آن را در غلافی نهاد و به اسحاق آویخت و
اسحاق آن را به یعقوب آویخت و چون یوسف(ع) متولد شد آن را به او آویخت و در بازوي او بود تا امرش به آنجا (زمامداري
مصر) رسید؛ چون یوسف آن را در مصر از غلاف بیرون آورد، یعقوب بوي خوش آن را دریافت و همین است که گفت: اگر
نادانم نمیخوانید من بوي یوسف را احساس میکنم. و آن همان پیراهنی بود که خدا از بهشت فرستاده بود. 17 عرض کردم:
قربانت گردم، آن پیراهن به چه کسی رسید؟ فرمود: به اهلش رسید و هنگامی که قائم ما امام مهدي(ع) ظهور کند، با او خواهد
بود. هر پیغمبري که دانش یا چیز دیگري را به ارث گذاشته به آل محمد(ص) رسیده است. همان طور که در این حدیث طولانی
آمده است، امام صادق(ع) حقیقت این پیراهن را بیان فرموده که از کجا آمده و در نهایت به دست اهل بیت(ع) رسیده است. و این
پیراهن از جمله مواریث انبیا(ع) به شمار میآید. همین یک حدیث در توضیح پیراهن حضرت یوسف(ع) ما را کفایت میکند، و
این پیراهن هماکنون نزد حضرت امام مهدي(ع) است. 5. طشت حضرت موسی(ع)، انگشتر حضرت سلیمان(ع)، شمشیر، پرچم و
زره پیامبر اکرم(ص) تعدادي دیگر از مواریث انبیا(ع) نیز وجود دارند که آنها هم هر کدام بنابر حکمت و مصلحتی، نزد امام
مهدي(ع) موجود میباشند؛ براي روشن شدن مطلب به ذکر یک حدیث مفصل اکتفا میکنیم. البته آنچه در کتب تاریخ انبیا و غیره
ذکر شده، به سندیت و اعتبار این حدیث نمیرسند و آنها نیز براي اعتبار بخشیدن به تواریخ آن به این احادیث استناد مینمایند.
امام صادق(ع) فرمودند: همانا شمشیر رسول خدا(ص)، پرچم و جوشن و زره و خُود پیامبر(ص)، پرچم ظفربخش پیامبر(ص)، الواح
موسی و عصاي او، انگشتر سلمان بن داوود، طشتی که موسی(ع) قربانی را در آن انجام داد، اسمی که نزد پیامبر(ص) بود و چون
آن را میان مسلمانان و کفار میگذاشت که از مشرکان به مسلمین نشانهاي نرسد و من آن را میدانم و هرآنچه را که فرشتگان
صفحه 50 از 60
آوردهاند نزد من است. داستان سلاح در خاندان ما همان داستان تابوت است در بنی اسراییل، و بر در هر خانهاي که تابوت پیدا
میشد، نشانه اعطاي نبوت بود و سلاح به هرکس از خانوادة ما رسد امامت به او داده میشود. همانا پدرم، امام باقر(ع)، زره رسول
خدا(ص) را پوشید، دامنش اندکی به زمین میکشید و من آن را پوشیدم همچنان بود؛ قائم ما، امام مهدي(ع)، کسی است که چون
آن را پوشد به اندازه قامتش باشد انشاءالله. 18 این حدیث بهطور صریح بخشی از ودایع نبوت و مواریث انبیاي الهی(ع) را ذکر
کرده است و تصریح نموده که همۀ آنها به دست ائمه رسیده و در نهایت نیز به خدمت امام عصر، حضرت مهدي(ع) میرسد. در
حدیث دیگر امام محمد باقر(ع) فرمود: خداوند بر خلاف وقتی که تعیینکنندگان وقت ظهور امام مهدي(ع) معین کردهاند، عمل
میکند؛ پرچم قائم، همان پرچم رسول خداست که جبرییل در روز جنگ بدر از آسمان آورد و آن را در میان جنگ به اهتزاز
درآورد، آنگاه جبرییل عرض کرد: اي محمد، به خدا قسم این پرچم، از پنبه و کتان و ابریشم و حریر نیست. پیامبر فرمود: پس از
چیست؟ گفت: برگ درخت بهشت است. پیغمبر آن را در جنگ برافراشت، سپس پیچید و به دست علی(ع) داد و پیوسته نزد آن
حضرت بود تا اینکه در روز جنگ بصره (جمل) حضرت آن را برافراشته نمود و خدا او را پیروز گردانید؛ آنگاه علی(ع) آن را
پیچید و همیشه نزد ما بوده و هست و دیگر هیچکس آن را نمیگشاید تا اینکه قائم ما(ع) قیام کند. وقتی قائم قیام نمود، آن را به
اهتزاز درمیآورد و هرکس در شرق و غرب عالم باشد آن را میبیند؛ رعب و ترس از وي یک ماه زودتر. از پیش روي و چپ و
راست او رفته و در دلها جاي میگیرد. آنگاه گفت: اي محمد او به خونخواهی پدرانش قیام میکند و سخت خشمگین است و از
اینکه خداوند بر این خلق غضب نموده متأسف است. او پیراهن پیامبر(ص) را که در جنگ احد پوشیده بود، به تن دارد و عمامه و
زره پیغمبر را که به قامت وي، راست است، میپوشد و ذوالفقار، شمشیر پیغمبر را در دست دارد، سپس شمشیر برمیکشد و هشت
ماه از کشتههاي بیدینان، پشتهها میسازد. 19 دو روایت مذکور دقیقاً روشن مینماید که تمامی مواریث انبیاي الهی در نهایت به
دست با کفایت جان جهان، امام مهدي(ع) میرسد. و حدیث ذیل اثبات میکند که تمامی ودایع و وصایاي انبیاي الهی(ع) توسط
حضرت ابوطالب(ع) بهدست پیامبر اکرم(ص) رسیده است. درست بن ابی منصور نقل میکند: از امام هفتم(ع) پرسیدم: آیا رسول
نه، ولی ابوطالب نگهدار ودائع نبوت » : خدا(ص) مأمور پیروي از ابوطالب(ع) بود؟ و ابوطالب از طرف خدا بر او حجت بود؟ فرمود
گفتم: وصایا را به او داد به حساب اینکه حجت بر او «. بود و وصایا نزد وي سپرده شده، و او آنها را به آن حضرت(ص) داد
به پیغمبر و هر » : گفتم: پس ابوطالب حالش چگونه بود؟ فرمود «. اگر حجت بر او بود وصیت را به او نمیداد » : (پیغمبر) بود؟ فرمود
. حسن جلالیان ماهنامه موعود شماره 87 پینوشتها: 1 .« چه آورده بود اقرار کرد و وصایا را به او داد و همان روز درگذشت
4. مجلسی، . 3. همان، ص 194 . کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 188 ، ترجمه مرحوم آیتالله محمد باقر کمرهاي. 2. همان، ص 192
7. کلینی، همان، ص . 6. مجلسی، حیات القلوب، ج 1، ص 132 . 5. کلینی، همان، ج 1، ص 324 . بحارالانوار، ج 27 ، ح 2، ص 25
14 . تفسیر اطیب البیان . 12 . همان. 13 . همان، ص 324 . 11 . همان، ص 335 . 10 . همان، ص 332 . 8. همان. 9. همان، ص 326 .327
،( 17 . سورة یوسف( 12 . 16 . صافی گلپپایگانی، منتخبالاثر، ص 309 . 15 . کلینی، همان، ص 343 . فی تفسیر القرآن، ج 6، ص 6
. 19 . کلینی، همان، ج 3، ص 274 . 18 . همان، ص 337 . آیۀ 94 ؛ کلینی، همان، ص 336
معرفت امام عصر(ع)-قسمت پایانی
با حضور حججاسلام محمد باقر تحریري و سید محمد مهدي میرباقري و دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی اشاره: در قسمت نخست
و پارهاي از آثار آن، با تنی چند از اساتید و محققان بنام این حوزه به گفتوگو نشستیم. « معرفت امام » این اقتراح، دربارة معناي
اکنون ادامۀ آن را با طرح پرسشهاي باقیمانده پی میگیریم. در ادامه اقتراح دربارة مراتب این معرفت و نیز بالاترین درجه آن، با
حاضران سخن گفتیم. حجتالاسلام و المسلمین تحریري در توضیح آن، مراتب معرفت را ناشی از میزان برقراري رابطه قلبی با
صفحه 51 از 60
امام(ع)، دوري از تعصبات و هواهاي نفسانی و نیز حرکت حقیقت جویانه دانست. حجتالاسلام و المسلمین تحریري: بدیهی است
که انسان هرچه نسبت به نیازمنديها و ابعاد وجود خویش درك بیشتري پیدا کند، میبیند که همۀ اینها به رهبري الهی نیاز دارند
که آن نیازها را به نیکوترین وجه تأمین نماید. این معرفت با تأمل در وجود خود و نیازمنديهاي آن قابل تقویت است. با افزایش
معرفت، مراتب بالاتر چهرة امام براي فرد متجلی میشود و ایشان را داراي احاطۀ وجودي بر انسان و احاطۀ علمی نسبت به این امور
مییابد. هرچقدر رابطۀ قلبی یک نفر با امام بیشتر شود و بیشتر تحت تربیت و تعلیم معارف ایشان قرار گیرد بر معرفت او نیز افزوده
میشود. ابزار معرفت عقلانی هم در وجود همگان به ودیعت نهاده شده است. در شرایطی که فرد، حقیقتجویانه حرکت کند و به
دنبال تعصبات و هواهاي نفسانی راه نیفتاده باشد واقعیت را درك میکند و معرفت او تقویت میشود. معرفت قلبی در مسیر حرکت
نیازمند معرفت عقلانی است تا دقیقاً از امام تبعیت کند. حجتالاسلام والمسلمین میرباقري مراتب معرفت را سیر در درجات درك
حقیقت ولایت و میزان تحملشان بیان نمود و بالاترین مرحله را مرحلۀ دریافت امانت الهی دانست. حجتالاسلام والمسلمین
میرباقري: معرفت، سیر در درجات درك حقیقت ولایت و به تعبیري تحمل ولایت است و انسانهایی که حامل ولایت هستند
است به انسان عنایت بشود: إنّا عرضنا « امانت » متناسب با تحملشان به درجات معرفت میرسند تا رسیدن به مقامی که همان حقیقت
الأمانۀ علی السموات والأرض؛ در این مرحله، حقیقت سرّ ولایت را به انسان میدهند. شاید این مقامی است که انسان حقیقت
ولایت را بدون حجاب درك میکند. این مرحله تنها مربوط به سه دسته است: از بین انبیاء، مرسلین آنها، از بین ملائکه، مقرّبین
به حقیقت، امر ما دشوار پیچیده شده در دشواري »: آنها، از بین بندگان، امتحان شدگان ایشان. حتی در روایت عجیبی آمده
؛.« اسست؛ هیچ فرشتۀ مقرّب یا پیامبر مرسل یا بندهاي که خدا قلبش را به وسیلۀ ایمان آزموده باشد نمیتواند آن را تحمل کند
یعنی، آن مرتبه را هیچ کس نمی تواند درك بکند. راوي پرسید: اگر اینها نمی رسند پس چه کسی میرسد؟ حضرت فرمودند:
حقیقت ولایت به آنها واگذار شده است؛ البته آنها هم همه چیز را با .« آنهایی که ما بخواهیم. این امر به خود ما واگذار شده است »
از همین رو، آن را به کسی میدهند که متناسب با مشیّت خداست. این حقیقت و « لایشاؤون إلّا أن یشاءالله » ارادة الهی اراده میکنند
گرفته میشود. « کفر » به انسان داده میشود و با « شکر » سرّ ولایت که مرتبۀ کامل آن همان مرتبۀ رسیدن به مقام نورانیّت است، با
لذا براي حداقل مقام نورانیت سه گام باید برداشته شود: اول، مقام تسلیم و سلم محض است؛ بعد تطهیر الهی است و پس از آن
است که مطهّرون به حقیقت ولایت راه پیدا میکنند. شاید این همان چیزي است که در حدیث نورانی ابوخالد کابلی آمده است: به
خدا سوگند اي اباخالد، بندهاي ما را دوست نمیدارد و ولایت ما را گردن نمینهد، مگر آنکه خدا قلبش را تطهیر میکند و
خداوند قلب بندهاي را تطهیر نمیکند، مگر آنکه تسسلیم امر ما میشود و به مقام سلم در برابر ما میرسد. دوام تسلیم تا مقام سلم،
مقدمۀ تطهیر است که تطهیر، صنع است و آن هم مقدمۀ تنویر به نور ولایت است. اگر حقیقت اسرار ولایت به انسان دادهشد،
متناسب با آن، درجات معرفت حاصل میشود. درجات کامل معرفت نیز آن است که همۀ جنود طاعت نبیاکرم(ص) و ائمه
هدي(ع) در انسان نازل و محقّق بشود، با شفاعت تام، آنها به طرف خدا حرکت بکند و بدون واسطه به شفاعت برسد. بدین ترتیب
ألا إنّ معرفتی بالنّورانیّه معرفه الله؛ همانا » حُجُب نور برداشته میشود و انسان بی پرده و بی حجاب، حقیقت ولایت را درمییابد که
نورانیت، بر طبق حدیث معرفت امام به نورانیّت، معرفت خدا و معرفت خدا همان معرفت .« معرفت من به نورانیت، معرفت خداست
من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتهً » امام است. در این مقام، معرفۀ الله حاصل میشود و پس از آن معلوم میشود که چرا
که در حدیث نورانیت آمده است. دکتر ابراهیم شفیعی « ألا إنّ معرفتی بالنّورانیه معرفۀ الله و معرفۀ الله معرفتی » چون ؛« جاهلیهً
سروستانی در ادامۀ مطالب قبل با استناد به روایات، کمترین حدّ معرفت را مساويدانستن امام با پیامبر(ص) در همه چیز، غیر از
نبوت خواند و میزان معرفت را ناشی از اندازة محبت و دلدادگی و سرسپردگی نسبت به ائمه(ع) بیان کرد. وي با استفاده از روایات،
بالاترین درجه معرفت را مرحله تسلیم محض نسبت به امام(ع) دانست. دکتر ابراهیم شفیعی سروستانی: امام صادق(ع) دربارة
صفحه 52 از 60
کمترین حدّ معرفت امام آن است که بدانی، امام مساوي با پیامبر است مگر درجۀ نبوت. امام »: کمترین حدّ معرفت امام میفرماید
وارث پیامبر است و همان اطاعت از او اطاعت از خدا و رسول خداست و باید در هر امري تسلیم امر او بود و به سخن و فرمان او
1 همینطور که در پاسخ به سؤالات قبل مشخص شد، ثمرة معرفت، محبّت و دلدادگی و سرسپردگی نسبت به ائمه(ع) .« عمل کرد
است. هر چقدر معرفت ما نسبت به جایگاه یک شخصیت بیشتر باشد، ارادت ما هم نسبت به او بیشتر میشود. این افزایش ارادت
تسلیم ما را هم در برابر او بیشتر میکند. در ارتباط معصومان(ع) این موضوع خیلی جديتر است و مرتبه تسلیم محض حاصل
نمیشود مگر اینکه شخص به مراتب بالاي معرفت دست یافته باشد. بالاترین مرتبه معرفت همان بالاترین مرتبه تسلیم است که او
جز به رضا و سخط امام خویش به چیز دیگري نیندیشد و همۀ زندگی خود را در اختیار امام قرار دهد و کاملاً تسلیم اوامر و
خواستههاي امامش باشد. ماجراي معروف شیعیان تنوري در همینجا مطرح میشود. چنین اشخاصی که کاملًا تسلیمند و بی هیچ
درنگی دستور امام را اطاعت میکنند و آن را بجا و شایسته میدانند و به هیچ وجه درباره آن دچار تردید نمیشوند. آخرین
پرسش ما از شرکت کنندگان در اقتراح این بود که نقش این معرفت در حیات فردي و اجتماعی یک مسلمان و نیز تحولات
اجتماعی چیست؟ حجتالاسلام و المسلمین تحریري در پاسخ به این سؤال، فعالیتهاي سیاسی اجتماعی را یکی از شئون امامت
بیان نمود و میزان تحولات اجتماعی رو به صلاح و خوشبختی را ناشی از میزان ظهور و بروز معرفت نسبت به امام(ع) خواند.
حجتالاسلام و المسلمین تحریري: معرفت امام(ع) نیز همانند معرفت خدا و رسول او(ص)، مسلماً در حیات فردي و اجتماعی
مسلمانان نقش اساسی دارد. اینها در راستاي همدیگر هستند. ایمان به خداوند متعال در تمام ابعاد، هرگاه با اعمال صالح همراه
شود، انسان را به حیات طیبه نائل میسازد؛ چنانکه در آیۀ 97 سورة نحل میفرماید: من عمل صالحاً من ذکرٍ أو انثی و هو مؤمنٌ
فلنحیینّه حیاةً طیبۀً؛ معمولًا بعد اجتماعی انسان در مسائل حکومتی و سیاسی جلوه پیدا میکند، از همین رو یکی از ابعاد فعالیتهاي
امام تشکیل جامعۀ دینی و رهبري آن است. امام پس از رهبري بر جامعۀ دینی، همواره تحولات اجتماعی الهی را به وجود
میآورند. شما وقتی به نامۀ شریف امام علی(ع) به مالک اشتر نگاه میکنید میبینید بر همین مبناست؛ حتی حضرت دستور به
عمران شهرها را منوط و متکی به ایمان به خدا و رعایت تقواي الهی میکنند. جمهوري اسلامی ایران و ولایت فقیه نمونۀ کوچکی
از جامعۀ ولایی و حکومت امامت است. به خوبی میتوان دید به رغم مشکلات و کاستیهاي بسیاري که از داخل و خارج به ما
تحمیل میشود، در پرتو معارف نورانی اهل بیت(ع) انسانهاي تحت ولایت ولیّ فقیه به چه کمالهایی رسیدهاند. معرفت امام است
که انسان و جامعه را به سمت این تحولات علمی، عملی و فکري در تمام عرصههاي فردي و اجتماعی سوق میدهد و هرچقدر در
جامعهاي این معرفت جديتر و عینیتر شود، همزمان فرد و جامعه در مسیر صلاح قرار میگیرند. حجتالاسلام و المسلمین
میرباقري، مفصلًا به این پرسش پاسخ داد و دیدگاههاي مختلف در این رابطه را تبیین نمود. حجتالاسلام و المسلمین میرباقري:
اینکه امامت یا معرفت امام چه آثار اجتماعی دارد، تابع این است که ما امامت را چه تعریف میکنیم و دایرة امامت را چه دایرهاي
میدانیم؟ اگر امامت به معناي سرپرستی نظم اجتماعی و یا صرفاً سرپرستی جریان احکام فقهی در جامعه باشد، هر دو به نحوي آثار
اجتماعی دارند. آثار یکی، جریان احکام اجتماعی است و آثار دیگري جریان نظم اجتماعی؛ ولی اگر موضوع امامت را بیش از
اینها بدانیم و نگوییم مأموریت امام، ایجاد نظم یا صرفاً ایجاد زمینه براي جریان احکام فقهی است، طبیعتاً به همان میزان کارکرد
امامت و آثار اجتماعی امامت هم تغییر پیدا میکند. در اینجا دیدگاه هاي مختلفی وجود دارد؛ بعضی اصلًا مأموریت امامت را یک
امر باطنی و سرپرستی هدایت باطنی افراد، آن هم به صورت جزیی، اثر مستقل و ظروف غیرمرتبط میدانند. این امامت آثار
اجتماعی چندان خوبی نخواهد داشت، گرچه انسانهایی که تربیت میشوند، اگر به گونهاي اجتماعی تربیت شوند، به طور
غیرمستقیم بر روابط اجتماعی آنها اثرگذار خواهد بود. گروه دیگري میگویند که موضوع امامت صرفاً به هدایت باطنی افراد
منحصر نمی شود و امامت، در جامعهپردازي نیز مأموریت دارد؛ البته این جامعهپردازي لازم نیست شکل و شمایل خاصّ دینی داشته
صفحه 53 از 60
باشد بلکه یک مأموریت معقول و عقلایی است. در این جامعه پردازي بسترهاي تقرّب و سلوك افراد آماده میشود که افراد به
صورت فردي مدارج را طی کنند. نگاه سوم این است که مأموریت اجتماعی امامت، اجراي احکام فقهی است. ما هیچکدام از این
مأموریتها را منکر نیستیم و قبول داریم که امامت، مأموریت هدایت باطنی افراد را دارد و رسالت امامت، ایجاد یک جامعه
منسجم، هماهنگ و منظم و یا سرپرستی عدل اجتماعی است. همچنین قبول داریم در نهایت در جامعهاي که بر مدار خلافت الهیّه و
ولایت حقّ مستقر میشود به احکام فقهی هم عمل میشود؛ ولی مأموریت ولیّ خدا و امامت به عهدة او گستردهتر از اینهاست.
مأموریت امام، خلافت الهی است؛ یعنی مقام امامت، مقام خلافت اللّهی و مقام خلافت و جانشینی رسول الله(ص) است. این
مأموریتی است که همۀ نظام تکوین، جامعه و فرد را در برمیگیرد. امام، سرپرست همۀ اینهاست. مأموریت اجتماعی امام، هماهنگ
با مأموریت هدایت باطنی و نیز مأموریت سرپرستی تاریخ و هماهنگ با مأموریت سرپرستی کلّ تاریخ است. امام، کلّ جریان
تکوین، جامعه و فرد را به اذن خداوند تبارك و تعالی سرپرستی میکند. پس دامنۀ سرپرستی امام(ع) دامنۀ گستردة تکوین، جامعه،
تاریخ، ارواح، وحدانیت و فردانیت افراد است. همۀ اینها هماهنگ اداره میشود. امام(ع) ملکوت را اداره میکنند؛ مثلًا در روایت
و «. هیچ ملکی از عالم بالا براي هیچ مأموریتی نازل نمی شود الّا اینکه به محضر امام میآید و ظاهراً از امام اذن میگیرد » هست که
یا سایر روایاتی که مؤیّد این معناست. این هدایت عالم ملکوت هماهنگ با هدایت جامعه است؛ یعنی رشد جامعۀ انسانی در عالم
ملکوت نیز با همین امامت اتفاق میافتد. بنابراین امام، همه عالم را به صورت هماهنگ هدایت میکنند. امامتی که دامنه اش
گسترده به همۀ عوالم و داراي انسجام و هماهنگی است، موضوعش چیست؟ آیا سرپرستی اهواء و ارضاي نفوس است؟ آن چیزي
نامیده میشود، سرپرستی رشد ارضا و تمنیات مادي است، نه سرپرستی قرب و توحید و عبادت « مدیریت توسعه » که در غرب به نام
و کمال. امام، عبادت همۀ عالم را سرپرستی میکنند. ایشان، همۀ عالم را به طور هماهنگ به سمت قرب هدایت میکنند؛ از این
جمله است هدایت اجتماعی افراد، ارواح و هدایت باطنی افراد، به سوي نور، قرب و تعالی که بسترهاي تکوینی آن را با هدایت
تکوینی و بسترهاي تاریخی اش را با هدایت تاریخی، بسترهاي اجتماعی و بسترهاي باطنی اش را با هدایت ارواح هدایت میکنند.
به بیان دیگر امامت، شفاعت در تقرّب عالم است. موضوع امامت، سرپرستی قرب است و فعل امامت، سرپرستی قرب، فعل عبادت و
بندگی خلیفۀ الله است؛ یعنی شاید خود این فعل از اعظم عبادات خلیفۀالله باشد که عالم را به سوي خداي متعال هدایت و به تعبیر
دیگر شفاعت میکنند. بنابراین باطن امامت که سرپرستی قرب است، خودش عبودیت میباشد. ولایت و سرپرستی، مبتنی بر
عبودیت است؛ بنابراین عبودیت، ولایت یا امامت و شفاعت، این سه هماهنگ هستند و ولیّ خدا در مسیر عبادت خودش ولایت پیدا
میکند. این ولایت، ولایت قرب است و در سرپرستی قرب هم اعظم عبادت ولیّ خدا در مسیر شفاعت عالم اتفاق میافتد و عالم با
همین باشد. « بنا عُرِف الله » یا « بنا عُبِدالله » این عبادت شفاعت میشوند و حاصل این شفاعت تقرّب کلّ عالم است. شاید یک معناي
اگر شما دامنۀ امامت را اینقدر گسترده گرفتید طبیعی است اثر جریان امامت در تحقق توحید در حیات باطنی افراد و حیات
اجتماعی و نورانی شدن عالم به نور قرب است. این هدایت ادامه پیدا میکند و به نقطۀ کمال خودش میرسد و در عصر ظهور و
سپس عصر رجعت با هدایت امام، عقول کامل میشود، انگیزهها تهذیب میشود و جامعه بر محور تقرّب حرکت میکند؛ یعنی
حیات اجتماعی، مسابقه در قرب و در خدمت و فداکاري و ایثار میشود. جامعه به چنین نقطهاي از حیات میرسد و مصداق این
آیه میشود که: إعلموا أن الله یحیی الأرض بعد موتها. بدانید، که خدا زمین را بعد از مردنش، زنده میگرداند. عالم به یک حیات
طیبه میرسد. در این منزلت از حیات طیبه، همۀ عالم به یک حیات طیبۀ دیگري میرسند و به صورت هماهنگ، زندگی انسان را
تأمین میکنند: ولو أنّ أهلَ القري آمنوا واتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السّماء و الأرض؛ لذا عالم، عالم دیگري میشود. این مرحله،
مرحلۀ کمال تحقّق امامت در عصر ظهور است که تا قبل از آن به شکل اجتماعی تحقق کامل پیدا نمیکند؛ همان طور که به شکل
فردي هم زمینه پذیرش امامت و تلقّی حقیقت ولایت و خلافت و تحمّل آن حقیقت بسیار نادر اتفاق میافتد. شاید در عصر ظهور
صفحه 54 از 60
این امر تعمیم پیدا بکند و افراد به مرحلۀ تحمّل این حقیقت برسند و باب اسرار به رویشان گشوده شود، دریچه هاي غیب باز شود و
عالم وارد فضاي نورانی دیگري شود که حتی بعضی روایات وقتی آن فضا را ترسیم میکنند به نحوي است که براي ما قابل تصور
نیست؛ مثلاً وقتی میفرماید: و أشرقت الأرض بنور ربّها؛ و زمین به [وسیلۀ] نور پروردگارش روشن میشود. گفته شده است:
«. وقتی امام(ع) ظهور میکند، مردم مستغنی از نور ماه و خورشید میشوند » : سپس میفرماید .« پروردگار زمین، یعنی امام زمین »
یعنی یک فضاي نورانی دیگري ایجاد میشود که در آن فضا نورانیّت دیگري راه گشاست و شاید اصلًا فضاي دیگري از بهشت در
عالم محقق بشود که غیر از این فضاي متصور ماست و الآن ما نمی توانیم آن حقیقت و قوانینی را که در آن نسبیت بر زندگی ما
حاکم است بفهمیم و تلقی کنیم. در عصر رجعت که دورة کمال بهره مندي از امامت و ظهور و تجلّی خلافت الهی است و همۀ
اینها مقدمۀ مراحل بعدي کمال عالم، یعنی قیامت و عالم جنّت و بهشت است. در آن عوالم حقیقت ولایت ظهور و تجلّی خاص
دارد. بنابراین اینکه آثار امامت چیست و ما به چه چیزي باید معرفت پیدا کنیم و این معرفت چه آثاري دارد، منوط به این است که
ما دامنه و گسترة امامت را چه بدانیم و موضوع امامت را چه تلقّی کنیم. اگر گسترة امامت را صرفاً فردي و احیاي معنویت در افراد
بدانیم، آثار مستقیم اجتماعی نخواهد داشت؛ اگر آن را جاري شدن احکام فقهی بدانیم ثمرهاش صرفاً تحقق احکام فقهی در
زندگی بشر میشود، ولی اگر امامت را سرپرستی قرب و کمال در عرصۀ حیات باطنی، اجتماعی، تاریخی و تکوینی بدانیم، همۀ
روابط عالم را به سمت توسعۀ تقرّب، هماهنگ پیش میبرند و فرد در انزوا تهذیب نمی شود. دین براي این نیامده است که افراد را
منزوي و بعد تهذیبشان کند بلکه آمده که روابط اجتماعی آنها را تهذیب کند؛ میان آنها روابطی برقرار کند که بر محور قرب باشد
و حاصل آن، قرب و تعالی انسان بشود. همچنین که اگر شما موضوع امامت را سرپرستی نظم مادي و رفاه مادي بدانید، در اینجا باز
هم عدلی تعریف میشود؛ ولی اگر دامنۀ امامت، همۀ عوالم و موضوع سرپرستی امامت، هماهنگی همۀ عوالم است، و این سرپرستی
هم ظهور و تجلّی بندگی خود امام باشد و موضوعش سرپرستی عبّودیت نه سرپرستی ارضاي مادي، طبیعتاً همۀ نیازهاي انسان به
سمت قرب حرکت میکنند و رفاه، امنیت و عدالت مفهوم دیگري پیدا میکند. عدالت تناسبات خلافت الهیه میشود که در همۀ
عالم جاري است. با این نگاه طبیعی است که آثار اجتماعی امامت، آثاري است که به تدریج در یک سرپرستی تاریخی ظهور پیدا
میکند و جامعهپردازي بر محور خلافت الهیه به تدریج تحقق پیدا میکند. جامعه اي که تحمّل امامت و خلافت و این بار امانت به
صورت اجتماعی در آن ظاهر میشود، نه به صورت فردي و نه اینکه افرادي به صورت ظروفی منفصل و جدا، حامل امر ولایت
میشود، بلکه به نحو ظروف مرتبط حامل حیات طیّبه و نورانیّت ولایت و خلافت الهی میشود و همۀ جریانهاي خلافت الهی بستر
نزول قرب و نورانیّت و حیات معنوي میشود. این چیزي است که در عصر ظهور تحقق پیدا میکند و شاید در ذهن ما اصلًا تصویر
آن هم نمی گنجد و در فضاي خیال خودمان هم نمی توانیم جامعه موعود را خوب ترسیم بکنیم. دکتر شفیعی سروستانی که
بالاترین حد معرفت امام را تسلیم محض نسبت به ایشان بیان نموده بود، ثمره این معرفت را تردید در انتخابهایی که به طور
روزمره در عرصههاي مختلف افراد با آن مواجه میشوند، دانست. دکتر شفیعی سروستانی: معرفت امام در مباحث امروز فایدة عملی
خودش را به خوبی نشان میدهد. بعضی از متدیّنان و اهل ولایت، وقتی با حکمی از آموزههاي شرع مواجه میشوند که با
آموزههاي نوین برابريطلبانه، حقوق بشري و... که مبتنی بر دموکراسی و آموزههاي عصر جدید است تعارض دارد دچار تردید
میشوند که شاید اصلًا چنین موضوعی درست نبوده یا اصلًا چنین مطلبی را امام(ع) نفرمودهاند و از این دست تردیدها که نمونۀ
آن را زیاد در طول زندگی خود میبینیم. این تردید ناشی از نبود معرفت در این مرتبه است. وقتی که ما معرفت شایستهاي پیدا
بکنیم به اینجا میرسیم که امام محمدباقر(ع) فرمودند: مردم فقط به سه چیز مأمور شدهاند: شناخت امامان، تسلیم شدن به ایشان بر
آنچه به آنان وارد میشود، و رجوع به ایشان در آنچه اختلاف دارند. این مطلب، مصداق بارز معرفت امام است. مطلب دوم و سوم
بالا همان آثار معرفت در زندگی روزمره است. به بیان دیگر ما در همه چیز زندگی باید به ایشان رجوع کنیم و هیچ آموزهاي را
صفحه 55 از 60
براي آموزههاي ایشان ترجیح ندهیم. تسلیم محض در تمام عرصههاي اجتماعی، علمی، سیاسی و نیز زندگی فردي خودش را نشان
میدهد.
از سر نیاز
معصومه نجفی مطیعی کمی تأمل کن ... وقتی فکر میکنی بر داشتهها و نداشتههایت، براي کدام یک بیشتر حسرت میخوري؟
براي آنکه (و آنچه) داشتهاي و از دستش دادهاي یا براي آنکه (و آنچه) نداشتهاي و فقط وصفش را شنیدهاي؟ بدون شکّ، احساس
حسرت ما بر فقدان آنان که داشتهایم قويتر خواهد بود. فقدان هر عزیز براي ما حسرتبار بوده و هست. وقتی نعمت وجود و
حضور هر یک از اینان را چشیده باشیم و سایۀ محبتشان، و علم و تجربهشان بر سر ما بوده باشد، فقدان آنان حسرتبارتر است. و
چقدر فرق است میان احساس بیپدري کسی که سالها زیر سایۀ پدر، بزرگ شده با او که از دوران کودکی و طفولیت از این
نعمت محروم شده است. ما لذت حضور هیچ یک از امامان معصوم(ع) را نچشیدهایم. سالیان سال است که کسی درك این حضور
را نداشته است و همه ما در حسرت دیدار و درك حضور ایشان میسوزیم (هر یک به فراخور حال و روزمان). حال اگر امام زمان
ما چند صباحی حاضر بودند (به معناي غایب نبودن) و بعد دوران غیبت پیش میآمد، آیا وضع و حال ما همین بود که هست؟ اگر
لذت بودن با امام و زیر سایۀ لطف و محبت و حکومت عدل ایشان بودن را میچشیدیم و بعد از این وصل، جدایی دست میداد آیا
حسرتی که بر دلهایمان میماند دو صد چندان نبود؟ مطمئناً دعاي ما رنگ و بوي دیگري داشت، خواهش و طلب نبود، اصرار
بود. التماس بود. دعا از سر نیاز و درد و احتیاج بود. زندگیهاي ما متفاوت میشد و دغدغههایمان نیز. بیش از آنکه در
روزمرگیهاي زندگی گم شویم و روز به روز بیشتر از این حسّ فراق فاصله بگیریم، از قافلۀ حسرت بهدلان و سوختگان وصالش
جا نمیماندیم. خوشا به حال آنانکه حسرت به دلترند در فراق امام زمانشان با آنانکه درك حضورش را نکردهاند (حضور به
معناي ظهور از پس پردة غیبت). آنانکه امام زینالعابدین (ع) دربارةشان فرمودهاند: اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او و منتظر
ظهور او باشند، برتر از مردمان هر زمان دیگر هستند زیرا خداي تبارك و تعالی به آنها آنقدر عقل، فهم و شناخت عطا فرموده
است که غیبت امام در پیش آنها چون زمان حضور شده است، خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانی قرار داده که در محضر
رسول اکرم(ص) شمشیر میزنند آنها مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی و دعوتکنندگان به دین خدا در آشکار و نهان هستند. 1
دعا کنیم که از اینان باشیم و دعا کنیم از ته دل براي آقایمان و براي درك حضورش و التماس کنیم تعجیل در ظهور ایشان را و
تلاش کنیم براي کسب معرفتش که از جمله وظایف منتظران در عصر غیبت درخواست معرفت امام عصر(ع) از خداوند است.
شعر و ادب
ترانۀ انتظار ابر هزار تا بارون، ریخته به جونم امشب هیچی نگو که تنها، میخوام بخونم امشب بارون گرفته، جز من، هیچکی تو
کوچهها نیس بارون گرفته، اما، درد منو دوا نیست آهاي، آهاي ستاره! درد منو دوا کن دلم را بشکن امشب، قفل دلم رو وا کن
اون که باید میاومد، دلش به اومدن نیس هیچ کسی هم به جز اون، چشم و چراغ من نیس جمعه تا جمعه چشمم، مونده به در به
یادش دلم سیاهه هیچ کی، نمیرسه به دادش بارون! ببار که امشب، خُشکه دل سیاهم بهار من کجایی؟ بیا که چش به راهم علیرضا
قزوه آخرین مرد میرسد ناگاه گفته بودند تو نمیآیی، شک نکردم خودت قضاوت کن حقّ من را که سالها اینجا، منتظر بودهام
رعایت کن گفته بودند بین یارانت، جاي یک دختر دهاتی نیست باشد آقا فقط همین یک بار، چند لحظه قبول زحمت کن دل من
شور میزند آخر، که مبادا دل شما تنگ است درد دل هم نمیکنی با من، لطف کن لااقل نصیحت کن من همیشه به یادتان هستم،
پاي شالی، کنار گندمزار اگر از این طرف گذر کردي، با درختان باغ صحبت کن پدرم گفته بود بعد از من، تو نگهبان باغها
صفحه 56 از 60
هستی باید این سیبها به او برسند، منتظر باش و خوب دقت کن در بهاري که میرسد از راه، آخرین مرد میرسد ناگاه دخترم
منتظر بمان اینجا، جاي من با امام بیعت کن نغمه مستشار نظامی اي چشم تو پناه تمام اشارهها هر شب نشستهام لب بام نظارهها شاید
بیابمت وسط این ستارهها هر روز بر دهان جهان تازه میشوي تکرار میشود نفسات بر منارهها اي ساحل غریب! کجایی که
سالهاست رؤیاي من رها شده بر تخته پارهها در جست و جوي قُلّۀ تو، زیر پاي من چون پنج تخته سنگ حقیرند قارهها محراب خم
شده است به تعظیم چشم تو اي چشم تو پناه تمام اشارهها عطر تو را گذاشتهام بر دریچهها نام تو را نگاشتهام بر جدارهها با چاهها
نشد که شبی درد دل کنم باید گذشتن از سر این خون نگارهها شکی نداشتم که برازندة تو نیست پیراهنی که دوختم از استعارهها
تن کندهام مگر که مرا جاودان کن با این غزل، براي تمام هزارهها ابراهیم قبله آرباطان
میهمان ماه
عباس براتیپور بنده عباس براتیپور متولد سال 1322 در تهران از اواخر دوران دبیرستان به سرودن شعر پرداختم؛ اگرچه سیاه
مشقهایی براي تمرین. در سال 1360 به حوزة هنري راه یافتم و در جلسات شعر به طور مستمر شرکت میکردم. از سال 1367
جلسات شعر حوزة هنري را اداره میکنم. از سال 1372 مسئولیت گروه شعر حوزة هنري را به عهده گرفتم. مسئولیتهاي فرهنگی
که تا به حال داشتهام عبارتند از مسئول گروه شعر حوزه هنري عضو شوراي شعر ادارة فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران عضو
انجمن شعر ستاد اقامۀ نماز، کانون شعراي جانباز، مسئول صفحۀ ادبی روزنامۀ رسالت، عضو شوراي سیاستگذاري مرکز
آفرینشهاي ادبی حوزة هنري، سه مجموعه شعر مستقل به عناوین: بُهت نگاه، گزیدة ادبیات معاصر شمارة 24 ، دل و دریا، پانزده
مجموعه شعر با عناوین مختلف نیز گردآوري کردهام. مجموعه شعر وعده دیدار و سوار مشرقی دربارة حضرت ولیعصر، امام
زمان(ع) میباشد. خُم انتظار برگرفته از فرازهایی از زیارت آل یاسین(ع) سوگند به زمزم نمازت بر زمزمههاي سوز و سازت بر ذکر
رکوع و بر سجودت بر حال قیام و بر قعودت بر ذکر تشهد و قنوتت بر بُهت خدایی سکوتت خشت از خُم انتظار بردار مه را ز خمار
غم برون آر اي روح دعا سلام، مهدي محبوب خدا سلام، مهدي در خلوت دل چه زیباست روي تو در خواب دیدن فروغ نگاه تو
در آب دیدن چه زیباست رخسار خورشیدي تو پس از پردهداري مهتاب دیدن چه زیباست در چشمۀ نور، چشمت شکوفایی روشن
ناب دیدن چه زیباست دور از شکوه حضورت نگاه تو در چشم احباب دیدن چه زیباست تصویر روحانی تو به یکباره در پیکر قاب
دیدن چه زیباست در خلوت دل نشستن جمال تو دور از تب و تاب دیدن چه زیباست در جستوجویی عطشناك لب عاشقان تو
سیراب دیدن چه زیباست در چشم دریایی تو نگاه خروشان گرداب دیدن چه زیباست در اقتداي نمازم تو را در تجلّاي محراب
دیدن چه زیباست گر پاگذاري به چشمم نشستن کناري و سیلاب دیدن
درباره مرکز